خدای مردم بم، به ساعی طلا داد
هادی ساعی تکواندوکار ایرانی که کرهای ها را نیز شگفت زده کرد. وی ورزشکاری با اخلاق و صاحب تجربیاتی جهانی و دارنده مدالهای رنگین مسابقات گوناگون جهان است.
چکیده
هادی ساعی تکواندوکار ایرانی که کرهای ها را نیز شگفت زده کرد. وی ورزشکاری با اخلاق و صاحب تجربیاتی جهانی و دارنده مدالهای رنگین مسابقات گوناگون جهان است. او ورزش تکواندو را از کودکی اغاز و با توجه به آنچه خود می گوید همیشه برای مردم ایران مدال گرفته است.
تعداد کلمات 1559/ تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
هادی ساعی تکواندوکار ایرانی که کرهای ها را نیز شگفت زده کرد. وی ورزشکاری با اخلاق و صاحب تجربیاتی جهانی و دارنده مدالهای رنگین مسابقات گوناگون جهان است. او ورزش تکواندو را از کودکی اغاز و با توجه به آنچه خود می گوید همیشه برای مردم ایران مدال گرفته است.
تعداد کلمات 1559/ تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
رامین بابازاده
دَه ثانیه مانده به پایان بازی، داور در یک اقدام بیسابقه به من دو اخطار داد. باور کنید هر کسِ دیگری جای من بود، در فاصلهی سه ثانیه مانده به پایان مبارزه، خود را شکستخورده میدانست؛ اما یک احساس درونی میگفت که: «هادی! تو برندهای...» برایم خیلی سنگین بود مبارزهای را که در 57/8 ثانیه جلو بودم، به حریف واگذار کنم! اگر در آن لحظات، او هر اقدامی بهجز فرار از زمین انجام داده بود، به طور قطع پیروز میشد؛ ولی خوشبختانه آن سه ثانیه برای من مثل سه دقیقه بود! هیچ استرسی نداشتم... میدانستم که برنده میشوم. یکی از دوستانم در این باره گفته بود: «در آن لحظهها، خدای مردمِ بم به هادی ساعی طلا داد.»... اینها، جملات مردی است که با به دست آوردن دو مدال طلا و یک مدال برنز، پرافتخارترین ورزشکارِ ایرانی در تاریخ بازیهای المپیک است.
***
هادی ساعی در ۲۱ خرداد ۱۳۵۵ در شهر ری به دنیا آمد. البته پدر و مادرش، اهل روستای «بنه کهل» از توابع شهرستان بستانآباد در استان آذربایجان شرقی هستند. حضور در خانوادهای ورزشی و علاقه به تکواندو باعث شد او خیلی زود، یعنی از هفتسالگی به ورزش کشیده شود. هادی از ردهی سنّی نوجوانان، به طور مستمر در تیم ملی تکواندوی ایران حضور داشته است. او با استعدادی که در این راه از خودش نشان داد و در کنار پشتکار و تلاش، بارها توانست پرچمِ سهرنگ ایران را در دنیا به اهتزاز درآورد.
هادی ساعی دربارهی سختیهای راه قهرمانی میگوید: «در تمام این سالها، بدون وقفه تمرین کردم. من در مسابقات آسیایی بانکوک در شرایطی شرکت کردم که در فاصلهی یک هفته مانده به این رقابتها، برادر کوچکم را بر اثر یک بیماری از دست دادم. در آن زمان خیلی تلاش کردم که همراه تیم اعزام نشوم؛ ولی نشد... همواره در تمام میدانهایی که شرکت کردم، با بدترین قرعهی ممکن روبهرو شدم؛ ولی همیشه این اعتقاد را داشتم که برای قهرمانی باید بهترینها را شکست داد.»
هادی میجنگید و هرچه عنوان در تکواندو بود، درو میکرد؛ طلای جهان، بازیهای آسیایی و حتی المپیک. هادی آنقدر خوب بود که عنوان «بهترین تکواندوکار سال ۲۰۰۵» را به خود اختصاص داد و از کرهایها لقب «جلّاد» گرفت! هیچ تکواندوکاری مقابل او توان مبارزه نداشت.
هادی ساعی در دیماه ۱۳۸۲، پس از وقوع زمینلرزهی بَم مدالهای خود را (یک مدال برنز المپیک و دیگر مدالهای کسبشدهاش تا آن زمان) برای کمک به زلزلهزدگان اهدا کرد. او همچنین مدالش را به مردم ایران و آذربایجان، بهخصوص زادگاهش شهرستان بستانآباد تقدیم کرد.
سرانجام هادی ساعی در چهاردهم آبان ۱۳۸۷ خداحافظی خود را از دنیای قهرمانی اعلام کرد و در هجدهم آبان ۱۳۸۷ پس از انجام مسابقهای نمادین با امید غلامزاده در خانهی تکواندو، چهار گوشهی تشک را بوسید و به طور رسمی از رقابتهای تکواندو کنار رفت. او پس از مراسم خداحافظی خطاب به ملت ایران گفت: «۲۶ سال همهی فکر و زندگیام تکواندو و عشق به این ورزش شرقی بود. پانزده سال افتخار پوشیدن پیراهن تیم ملی را داشتم و هر روز که میگذشت، مسئولیت من در این لباس باشکوه، سنگینتر میشد. در این سالها، همهی زحمتها و سختیها به دوش مربیان، اساتید و بزرگوارانی بود که امیدشان به صحنههای مبارزههایی بود که در آن میجنگیدم و یکایک آنها سهم بزرگی در تمام افتخارات و مدالهای من داشتهاند... مدالها و عناوین من در تمام این سالها بدون دعای خیز مردم و درسهایی که از رقبا و دوستانم در صحنهی رقابت آموختم، شکل نمیگرفت و بدون تجربهی ارزشمندِ شکست اتفاق نمیافتاد. من این افتخارات را با تمام وجود، به تک تک شما مردم شریف ایران تقدیم میکنم و با کسب اجازه از حضور شما و همهی اساتید و مربیان، از عرصهی ورزش قهرمانی و بازی در رقابتهای تکواندو خداحافظی میکنم و خدای را سپاسگزارم اکنون که این جملهها را بر زبان میآورم، نزد یکایک هموطنانم روسفید و سربلندم که این آبرو و عزت را با هیچ چیز عوض نخواهم کرد. فرزندِ کوچک و ارادتمندتان را هیچگاه از دعای خیرتان محروم نسازید!»
سوابق ورزشی
ـ مدال نقرهی ارتشهای جهان ۱۹۹۵ـ مدال برنز ارتشهای جهان کرواسی، ۱۹۹۶
ـ طلای بازیهای غرب آسیا، ۱۹۹۷
ـ مدال طلای جام جهانی آلمان، 1998
ـ مدال طلای مسابقات جهانی، 1999
ـ مدال طلای جام جهانی فرانسه، 2000
ـ مدال طلای مسابقات جهانی کرواسی، 1999
ـ مدال نقرهی المپیک سیدنی، 2000
ـ مدال طلای جام جهانی ویتنام، 2001
ـ مدال طلای جام جهانی ژاپن، 2002
ـ مدال طلای مسابقات آسیای بوسان، 2002
ـ مدال طلای مسابقات آسیا ـ اقیانوسیه، 2003
ـ مدال طلای المپیک آتن، 2004
ـ جوانمردترین ورزشکار جهان، 2005
ـ بهترین تکواندوکار جهان، 2005
ـ بهترین تکواندوکار آسیا، از سال 2000 تا 2006
ـ مدال طلای مسابقات جهانی اسپانیا، 2005
ـ قهرمان قهرمانان ایران (مرد سال ورزش کشور)، 1383
ـ مدال طلای مسابقات آسیایی تایلند، 2006
ـ مدال طلای المپیک پکن، 2008
بیشتر بخوانید: هادی ساعی
تمرین با کودکان زلزلهزدهی بم
هادی ساعی دربارهی زلزلهی بم میگوید: «خیلی دوست داشتم در روزهای اولِ زلزله بتوانم به مردم حادثهدیدهی بم کمک کنم؛ ولی به خاطر شرکت در اردوهای ملی، این کمک و خدمت به روزهای بعد موکول شد. در جریان بازدیدهایی که از شهر بم داشتم، در دیداری با تعدادی از بچههای این شهرِ حادثهدیده که تکواندوکار بودند، پیشنهاد تمرین کردن را دادم که باعث شد آنها بسیار خوشحال شوند. با اینکه لباسی برای تمرین کردن نداشتیم، اما برای خوشحالی آنها با همان لباسهای شخصی مشغول به تمرین کردن شدیم. هنوز هم با بچههای حادثهدیدهی بم ارتباط دارم و در مواقعی که آنها احتیاج به چیزهای خاصی مانند اقلام ورزشی داشته باشند، به آنها کمک میکنم.»
شیطنتهای هادی باعث شد او را کلاس تکواندو بگذارم!
کبری دهقان، مادر هادی ساعی میگوید: «خدا، چهار پسر و یک دختر به من داده بود که با مصلحتِ خودش دو فرزندم را گرفت. الآن دو پسر و یک دختر دارم و هادی فرزند بزرگم محسوب میشود. او بچهی شلوغی بود؛ آنقدر که همسایهها از دستش عاصی بودند و اگر یک روز او را نمیدیدند، صدقه میدادند! یک روز از مدرسه آمد و گفت چندتا از دوستانش در باشگاه ورزشی ثبتنام کردند و او هم میخواهد پیش آنها برود. برای اینکه چند ساعتی از دست اذیت و شیطنتهایش راحت شوم، رفتم با مسئول باشگاه صحبت کردم و اسمش را نوشتم. هادی بعد از شرکت در کلاس تکواندو، آرامتر و افتادهتر شد. سال 65 در اولین مسابقهی خود که مسابقات قهرمانی کشور بود، موفق شد مقام دوم را کسب کند. همان موقع آقای سعید مهیمن، مربیاش به من گفت: «این بچه یک روز روی سکوهای جهانی میایستد.»... در جریان وقوع زلزلهی بم، هادی با حراج مدالهای باارزشش، مرا هم مثل دیگران غافلگیر کرد. واقعاً بابتِ داشتن چنین فرزندی به خود میبالم. هادی با وجود چهرهی خشنش، بسیار مهربان، شوخطبع و دلسوز است.»
دلداری به حریف!
هادی نقل میکند: «در المپیک آتن، حریف ایتالیایی که در دور نخست با او روبهرو شدم، قهرمانی جهان، اروپا و دانشجویان جهان را در کارنامه داشت. در بازی با این حریف اگرچه ضربهای که به او زدم امتیاز داشت، ولی خیلی ناراحت شدم. حتی در پایان مبارزه به سراغ او رفتم و ضمن عذرخواهی از مربی تیم ملی ایتالیا، به «کارلو مولفتا» دلداری دادم. در پایان مسابقات هم برای او هدیه تهیه کردم. کارلو به من گفت: «هادی! تو را در پکن شکست میدهم.» من هم با لبخندی جواب دادم: «باید این کار را انجام بدهی؛ چون تا آن زمان خیلی باتجربهتر میشوی؛ ضمن آنکه تو از من جوانتری. اگر مرا شکست ندهی، یعنی در کارَت پیشرفتی نداشتهای.»
برای مردم مدال میگیرم
بهترین لحظات زندگی یک ورزشکار، آن لحظهای است که روی سکّو قرار میگیرد. در آن لحظه، حاصل تمام زحمتهای خود را میبینی. بینهایت خوشحال بودم؛ البته نه برای خودم، بلکه برای مردم. به آنها قول داده بودم. خدا را شکر میکردم. مثل همیشه چهرهی پدرم جلوی چشمانم آمد. خستگیِ یک عمر تلاش از تنم خارج شده بود. من همیشه تلاش میکنم که در تمام رقابتها پرچم کشورم را بالا ببرم؛ چراکه حس میکنم وقتی هادی ساعی روی سکو میرود، یک ملت روی سکو رفتهاند. همیشه هدفم، مردم بودند. من به خاطر آنها تلاش میکنم و مسابقه میدهم.
زیدانِ تکواندو آمد
زمانی که برای رقابتهای انتخابی به فرانسه رفته بودیم، یکی از مجلههای رزمی آنها عکس مرا چاپ کرده و زیر آن نوشته بود: «زیدانِ تکواندو، وارد فرانسه شد.» خارجیها، قهرمانان را خیلی دوست دارند؛ حتی یک بار «پارک کی وون»، سرمربی کرهای تیم ملی والیبال که برای اولین بار مرا میدید، گفت: «همیشه دوست داشتم ببینم این هادی ساعی کیست و چطور در حضور ما کرهایها، که ابداعکنندهی تکواندو هستیم، در صدر رنکینگ جهانی قرار دارد؟ دوست دارم بدانم رمز موفقیت تو چیست؟» که من هم گفتم: «تمرین، تمرین و باز هم تمرین.»
خدا مرا خیلی دوست دارد
قهرمان المپیک 2008 پکن: «این مدال را به تمام ایرانیان، بهویژه خانواده و روح پدرم تقدیم میکنم. شاید خود مدال ارزش نداشته باشد، اما باید آن را میگرفتم؛ چراکه میدانم مدال نگرفتن در المپیک، چقدر برای مردم سخت بود! خدا را شکر میکنم که توانستم آنها را خوشحال کنم و خدا مرا خیلی دوست دارد. همهی کارِ امروزم برای مردم بود؛ چون مردم ما احساس دارند باید در این رویداد سهمی داشته باشند ...»
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}